اینجا چه خبره ؟؟؟دخترم ..دخترم ...!!!

ساخت وبلاگ
سکوت کر کننده ای اتاقو فرا گرفته بود ...
ناگهان ...صدای لرزش لیوان های چای در سینی و...

آخ ..سوختم ...
- اینجا چه خبره ؟

- دخترم ...دخترم ....!!!!!

20 دقیقه قبل تر ...!

-(پچ پچ...) خانوم مطمئنی این همونیه که می گفتی ؟
این چه وضعشه این چرا انقدر پروئه ؟ نه معذب بودنی ..نه خجالتی ...

-آره آقا، اینطوریشو نبین پسر خوب و سر به زیریه ...کله صب میره سرکار و نصفه شب میاد خونه ...
خرج پدرشم این میده ...دقیقا نمیدونم کسالت پدرش چیه ..ولی از خونه بیرون نمیاد ...تعجبم الان اومده ...
فک کنم سکته مِکته ای چیزی کرده ..ببین ساکته و هیچی نمیگه کمونم اصلا لال باشه ..آره حتما لاله ...من که ندیدم حرف بزنه !

-خب دیگه بریم سر اصل مطلب ...قرض از مزاحمت ...

-خانوم این چرا انقدر جلف و پروئه ...ینی چی ؟ چه معنایی داره دوماد انقدر تو خواستگاری ور ور کنه ؟!
دیگه داره میرسه به اینجام ....الان حالشو میگیرم ...

- مرد دو دقیقه صبر کن ببیم چی میگه ....اتفاقا آدم فهمیده ایه ..
دیگه گذشت زمون امثال ما الان همه ی جوونا همینطورین ...
اره ..اصلا کم رو باشی بهت میگن عقب مونده !!!

- باشه بخاطر تو 5 دقه دیگه صبر می کنم ..ولی صبرم دیگه داره به سر میرسه !

-بله همونطور که میگفتم ..ازدواج سنت پیامبره و باید جوونو نزاری مجرد بمونه ...و خدا قهرش میگیره ...

- آقا محترم یه لحظه اگر میشه اجازه بدید ...ببینم شما ..واقعا یه بزرگ تر نداشتین با خودتون بیارید تا صحبت کنن ؟
پدر جان و مادرجان که ساکت هستن ...یه وقت خدایی نکرده خسته نشید انقدر حرف می زنید ...بفرمایید میوه..

- خانوم حال کردی ...حالشو گرفتم ...پسره ی پر رو ...

-آقا گناه داشت ...خب جوون مردم ..ذوق داره دیگه ...دو دقیقه دندون رو جیگر بزار ببینم چی میگه ...
دخترم پس این چاییت چی شد ؟

-عه وا آقا ینی چی ؟ بزرگ تر ؟ خب ما اینجا چی هستیم ؟ ینی باید پدر و مادرمونم برای خواستگاری می آوردیم ...

-جناب ببخشید ..منظورتونو نفهمیدم ..از بزرگ تر ..خب بنده پدرشون هستم ...

-دست گلت درد نکنه ..چه چایی ..چه عطری ..به به ...

- منظورم اینه که ...
بابا عزیزمن ...ما رسم نداریم دوماد تو مراسم خواسگاری ب جز معرفی خودش و خلاصه کردن مدرک تحصیلیش و وضعیت مالیش و ...اونم تو چن تا جمله جئی چیز دیگه ای بگه ...
خجالتم خوب چیزیه ...

-بفرمایید...

-دست درد نکنه دخترم ...
دخترم به بزرگ ترا اول تعارف کن ...

(چایی که برای من آورده شد ...)

- بفرمایید پدر جان ...

- ممنون!!

- ببخشید ..ولی دوماد که ساکت هستن ؟؟؟! منظورتونو نمی فهمم ...

- یعنی چی ؟ دوماد کیه ؟ اینجا چه خبره ؟ مگه شما دوماد نیستی !؟

-...عجب سوء تفاهمی ...هه هه ...نه من پدرشم ...ایشون دومادن ...

-آقا این چه شوخیه ی مسخره ایه که می کنید ؟؟؟؟؟
این که همسن پدر منه ...من ننمم به این نمیدم ...

-آقای عزیز احترام خودتونو نگه دارید..ایشون پسر من هستن ...
به موهای سفیدش . پوست چروکش نگاه نکنید ...
سنی نداره تازه 27 سالشه ...
دکترا میگن غصه های جوونی اینطوریش کرده !!

-دختر بیچاره که مات و مبهوت ...با سینی چای تو دستش وسط جمعیت به من زُل زده بود ...سینی چای رو روی من خالی کرد و غش کرد ...

-(من ) :آخ سوختم ...

- اینجا چه خبره ..دخترم ...دخترم....!

×خط خطی از میلاد احمدی ×

ببین بی جهت نیست که من ناامیدم ..تو اوج جوونی به پیری رسیدم ...



...i dont like people much
!!and they dont much like me

× !i was antisocial...now I'm a sociopath ×

- - , .

کانون فرهنگی چوک...
ما را در سایت کانون فرهنگی چوک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : چوک chouk بازدید : 142 تاريخ : سه شنبه 11 اسفند 1394 ساعت: 21:11